English دری پشتو

مجله ها

ماهانامه رنا

براي آزادي بيان بايست انديشيد، نه آنکه هراسيد و سکوت برگزيد

content
2018-08-05

هرچند کشوري نظيرافغانستان به تازهگي شامل يک اصل ديموکراسي درفراسوي (آزادي بيان) گرديده است، اما آنچه دراعلاميه جهاني حقوق بشر، ماده 19 آمده است (هرکس حق آزادي بيان و عقيده دارد؛ اين حق شامل آزادي نگهداشتن نظرات بدون دخالت و جستجوي، دريافت و انتقال اطلاعات و ايدهها از طريق رسانهها و بدون در نظر گرفتن مرزهاست)، بازهم جامعهي ما برخورداري نه چنداني را مبني برآزادي بيان برداشته است. هر چند آزادي بيان حق طبيعي است که همه افراد به مقتضاي انسان بودن خود، به طور يکساني از آن برخوردار و به موجب آن در بيان انديشه و فکر خود، اما تا جايي که موجب نقض حقوق ديگران و اصول ارزشي مورد احترام جامعه نشود در آشکار ساختن عقايد خود آزاد اند.

آزادي بيان يکي از ارزشمندترين و مهمترين حقوق بشري است. آزادي جامعه به مبادله آزاد و بدون صد ايدهها بستگي دارد. تقريبا تمام ايدهها توانايي انتقال يافتن به ديگران را دارند. بسياري از مهمترين انديشههاي عميق در تاريخ بشري، از قبيل گاليلا و چارلز داروين، در زمان خود موجب جنجالهاي بزرگي شده اند. حالا اگر يک سري ازپژوهش مان را دراين مورد انجام دهيم به خوبي درمييابيم که برخي نيزگفته اند: آزادي بيان به اين معناست که افراد گذشته از اين که به خاطر دانستن عقيدهي مخالف، چه در امور ديني و چه در امور سياسي نبايد تحت پيگرد قرار گيرند، بل بايد بتوانند در عمل عقيدهي خود را ابراز نمايند و براي اثبات و احياناً به دست آوردن همفکران ديگر دربارهي آن تبليغ کنند.

اما آزادي بيان به معقول و نامعقول تقسيم ميشود و در آغاز به انواع آزادي بيان به وجه نامعقول ميپردازد و سپس به وجه معقول آن اشاره ميکند. تجربهي جواني که ما از آزادي بيان درکشور داريم نشان ميدهد که هستند اشخاصي که سخنان خودشان براي خودشان اهميت زيادي دارد و به اين باور اند که آن سخنان براي ديگران نيز داراي اهميت است. از اين رو از راه دلسوزي، براي مردم جامعه با عشق و علاقه به بيان آنها ميپردازند در حالي که براي ديگران هيچ اهميتي را حايز نميگردد.

 بدون ترديد برخي ميخواهند در جامعه، خود را مطرح کنند، ولي چون وسيلهيي براي طرح خود در جامعه ندارند به آزادي بيان متوسل ميشوند تا با طرح سخنان غير مفيد و شايد مضر را از خود توجه ديگران را به خود جلب کنند.

آنچه مهم پنداشته ميشود آزادي پذيرفته شده با انديشههاي سالم انساني است که مطابق اصول و قوانين مفيد انساني باشد. همه خواهان رشد وتوسعهي آزادي بيان ميباشيم، اما بايد آزادي بيان، تحت چتر حاکميت قانون، به مسيري ارزشي رسيدن به نظام دموکراتيک، مبدل گردد. باورها متفاوت است، اما بياني که باعث خشونت اجتماعي ميگردد، آزادي بيان نيست. تبليغات نژاد پرستانه و برتري جوييهاي قوم پرستانه، به هيچ صورتي آزادي بيان پنداشته نميشود. اين اصل، هم در اصول و ضوابط بين المللي آمده است و هم در قوانين ملي از آن ياد شده است. مداخله بر حريم زندهگي شخصي، آزادي بيان نيست؛ ولي چيزي را که نبايد فراموش کرد همانا اين است که آزادي، حکم است؛ ولي بيان آن استثنا ميپذيرد. اين تفسير حقوقي از مادة بيست و بيست و يکم ميثاق بين المللي حقوق مدني ـ سياسي است.

استدلالهاي زيادي براي حفاظت از آزادي بيان وجود دارد، اما همه به نظر ميرسد بر يک يا ترکيبي از سه ارزش تمرکز کنند: حقيقت، دموکراسي و استقلال فردي.

 آزادي بيان بايد محافظت شود؛ زيرا اين امر به شناخت عموم مردم از حقيقت يا رشد دانش عمومي کمک ميکند يا به اين دليل که لازم است که به شکل يک شکل دموکراتيک از حکومت عمل کند يا اين که براي تحقق خود فرد اهميت دارد، زيرا اين يک جنبهي مهم استقلال فردي است. برخي از استدلالها بر يک ارزش بيش از ديگران تاکيد ميکنند. در اين حساب ارزش واحد، ارزشهاي ديگر به صورت مشتق شده از مقدار اوليه يا به صورت مستقل، اما تنها به معناي حاشيهي ديده ميشود. با اين حال، اکثر حسابها فرض ميکنند که تعهد به آزادي بيان، که حفاظت از بيانات سياسي، هنري، علمي و صميمي را گسترش ميدهد، بايد به سهميهي که آزادي بيان براي هر سه اين ارزشها منجر ميشود، پايبند باشد.

آزادي بيان، متفاوت بودن و متفاوت نگري انسانها را کاملاً احترام ميگذارد. جوهر ما در متفاوت بودن ما و انديشههاي ماست؛ ولي يک نکتهي مهم ديگر را نيز بايد در نظر داشت و آن اين که اين استثناآت نبايد يونيفرم داشته باشند،  کساني با استفاده از آن يونيفرمها در برابر قانون برائت حاصل نمايند. آزادي بيان واژهيي که اغلب شهروندان درکشور ما آنرا در پيوند با رسانهها ميپندارند. در حاليکه ما درهر محيطي ميتوانيم ازآن برخوردار باشيم. آگاهي از اطلاعات نيز با آزادي بيان جوش خورده وهر کدام حق اين آگاهي را داريم. سرزميني که در آن زيست ميکنيم، جزئي از خانوادهي بشريت است. جهان امروز به اين باور است که آزادي دسترسي به اطلاعات، همهي جهان را به محل مناسبي براي تمام جهانيان مبدل ميسازد. بايد اين دريچه، که همه بتوانند همديگر را ببينند، بشنوند و بگويند، توسط  دولتها بسته نشود.

بدينسان، دريچهي افغانستان، بايد بيشتر به روي جهانيان بازگردد و دريچهي جهان، به روي افغانستان بازتر شود. اين دريچه، که عبارت از دسترسي به اطلاعات است، بايد با حق آزادي بيان باز گردد، تا هر دو طرف هم ديگر را درک کرده بتوانيم. آزاديهاي بيان و اطلاعات، امنيت فردي و اجتماعي را به بار ميآورد؛ زيرا اين آزاديها در آموزش و پرورش زاده ميشوندتحصيل، زمينههاي آگاهيهاي اجتماعي را فراهم ميسازد؛ کار خلق ميکند و آزاديهاي فکري را پايه گذاري ميکند.

مردمان تحصيلکرده کمتر قرباني تنفر و جنگهاي بي مفهوم ميگردند. آنها به شکيبايي و تحمل عادت ميکنند و به زندهگي شعوري خويش تلاش مينمايند. آزادي بيان و دسترسي به اطلاعات، پيش زمينههاي دموکراسي اند. اين آزاديها تصفيه کنندهي غبار نامساعد در فضاي مشارکت سياسي است.

اين تصفيه کننده، قبل از همه انتخاب را فراهم ميسازد. دموکراسي يعني انتخاب؛ انتخاب خوب از زشت، به مفهوم اين که ازميان هزاران خوب و بد تنها خوب را انتخاب کنيم. پس اين انتخاب در نتيجهي آگاهي ميسر است. نه آن که زير انبوهي ازخاک و سنگ ناشي از ناخبري قرارگرفته باشيم. پايگاه ارزشمند آزادي بيان را که بايد با اهميت قرارداد. امروزه بشر هر آنچه كه از تنوع فكري، انديشهيي، سياسي، اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و سر انجام مذهبي دارد، در نتيجهي آزادي بيان به دست آمده است. جوامع بشري گوناگون است، ديدگاههاي انسانها متفاوت است. هر كشوري سرود ملي جداگانهيي دارد. هر كشوري پرچم جداگانهيي دارد، براي آن كه انسان صاحب خرد ميباشد. جامعهي بدون اختلاف جامعهي جانوران است، براي آن كه جانوران خرد ندارند. انسان خرد دارد و اين خرد ميتواند يكي از سرچشمهي اختلاف در ميان انسانها باشد. البته اختلاف هميشه امر بدي نيست.

آن گونه كه گفتهاند از برخورد انديشهها جرقهي حقيقت پديد ميآيد و اين برخورد زماني صورت ميگيرد كه انديشهها بيان شوند و بر يكديگر اثر بگذارند. آزادي بيان پنجرهي کشودهيي رو به خورشيد است  که از آن ميتوان تنوع رنگ رنگ عقيده و انديشههاي بشري را تماشا کرد. اين تنوع انديشه و عقيده است که ضرورت  آزادي بيان  را به ميان ميآورد. اگر آزادي عقيده بدون آزادي بيان نميتواند مفهوم و هستي کامل خود را پيدا کند، درجهت ديگر آزادي بيان بدون عقيده  و انديشه نيز نميتواند مفهومي داشته باشد. رمهي گوسفندان به آزادي بيان نيازي ندارند براي آن که آنها انديشه و عقيدهيي ندارند که آن را بيان کنند. در اين مفهوم آزادي بيان يعني آزادي انديشه و عقيده.

به مفهوم ديگر  آزادي بيان ابزاري است جهت رساندن انديشه و عقيدهيي براي ديگران. اگر آزادي بيان در رسانههاي افغانستان  به اصطلاح ميلنگد دليل آن،  اين است که اين آزادي هنوز محتواي مناسب خود را که همان انديشه  و عقيده باشد در نيافته ا ست. با اين همه آزادي بيان يك مفهوم مشخص است نه يك مفهوم مجرد. همان سان  كه انسان هيچگاهي به حقيقت مجرد دست نمييابد به همانگونه رسيدن به بيان آزادي به مفهوم مجرد آن هيچگاهي براي انسان مقدور نخواهد بود. آن هايي كه به دنبال آزادي مطلق بيان اند، در حقيقت، ميخواهند همه چيز را مسخره كنند، حتي خود را و انسانيت را. انسان خود موجود مطلق نيست موجود محدود است، موجود ناقص است، اين موجود ناقص چگونه ميتواند آزادي مطلق داشته باشد! حقيقت هميشه مشخص است و آزادي بيان نيز چنين است. روي هم رفته عوامل بازدارندهي آزادي بيان را نيز نبايد ناديده شمرد. عوامل بازدارندهي آزادي بيان با تنوع و گستردهگي نظامهاي سياسي  در جهان پيوند دارد.

 عوامل باز دارندهي آزادي بيان  در نظامهاي گوناگون ميتواند ظهور و عملكرد هاي گوناگوني داشته باشد. همانگونه كه آزادي بيان  هيچگاهي يك امر مطلق بوده نميتواند  به همانگونه درجهان  هيچ نظام سياسي  نميتواند  وجود داشته باشد كه خود را  از نظارت  بر آزادي  بيان، مطلقاً كنار بكشد.

در موجوديت  يك چنين عوامل شبكهيي است  كه گاهي حتي در نظامهاي  متكي بر قانون نيز، قلمها آزادانه  بر برگهاي كاغذ حركت نميكنند و زبانها  دركامها  آزادانه نميچرخند. نظريههاي آزادي بيان نيز به عنوان شنونده يا سخنران محور طبقه بندي شدهاند. نظريه پردازان متمرکز بر حق شنونده براي شنيدن و قضاوت بيان براي خودش تأکيد دارند.

حق شنوايي به عنوان احترام به خودمختاري به عنوان يک عامل منطقي يا براي کمک به اهداف اجتماعي مانند توسعه حقيقت يا پيشرفت حکومت دموکراتيک محافظت ميشود. نظريههاي متمرکز بر سخنران بر ارزش بيان خود تأکيد دارند. آزادي فرد براي بيان خود بخشي از استقلال بنيادي انسان است يا براي توانايي وي در هدايت توسعهي شخصيت وي، حياتي است. هر يک از اين حسابها ارتباط بين صحبت کردن و شنيدن را به رسميت ميشناسد، هرچند هر يک از اين يا يکي از اين فعاليتها را ارزش ميبخشد. يا اگر به آنها هر دو را ارزشمند کند، آن را به عنوان منافع متمايز يا مستقل انجام ميدهد.

آزادي بيان ارزشمند است، زيرا به نفع شخصي فرد شنونده (و يا منافع عمومي اجتماعي) و يا يک علاقه مهم فردي سخنران است. تمرکز اين حسابها بر منافع مختلف سخنران و شنونده، پويايي مرکزي آزادي، روابط ارتباطي است که در آن منافع سخنران و شنونده وابسته است. فعاليتهاي صحبت کردن و گوش دادن بخشي از يک روند و يک رابطه است. اين رابطه ارزشمند است، زيرا يک آژانس فردي در فعاليت مشترک ايجاد معنا ظهور و شکوفا ميشود.

سانسور و نظارت بر آزادي عقيده و بيان  در حقيقت، سايهي  هر نظام سياسي  است. به هر پيمانهيي كه يك نظام سياسي از ارزشهاي دموكراسي  به دور باشد به همان اندازه سانسور، سايهي  سنگينتر و خوفناكتري را بر امر آزادي بيان ميگستراند. شايد بتوان گفت  كه سانسور همزاد زندهگي اجتماعي انسان است  كه پس از پيدايي مطبوعات  و رسانههاي همهگاني  حضور دوچنداني يافته است. سانسور در گذشتهها چنان غولي با سايهي خود ظاهر ميشد و همه جا را تاريك ميساخت. همهگان او را ميديدند  و صداي وحشتناك نفس كشيدنش را ميشنيدند؛ اما سانسور امروزه  دركشورهاي كه ادعاي داشتن قانون آزادي بيان را دارند به گونهي مخوف و در جامهي شيطان عمل ميكند .

امروزه سانسور مانند  شيطان عمل ميكند، او استدلال ميكند ، از ويرانگري خود به  دفاع  بر ميخيزد . ويرانگري خود  را  به نام آباداني قوم  و نگهداري ارزشهاي ملي و مذهبي جا ميزند . امروزه سانسور چنان شيطاني چهرهي معصومانهيي  به خود ميگيرد. دلسوزي نشان ميدهد. خود را وارث آرزشها ميداند . گويي دل نگران فروپاشي  تمام  ارزشهاست . ارزشهاي مذهبي ، ارزشهاي ملي، استقلال و تماميت  ارضي  و چهها و چههاي ديگردشواري در اين جاست كه او هيچگاهي نميخواهد در پيوند به اين ارزشها   با تو درك  همگوني  داشته باشد. اين كه ارزشها چيست و چه مرزهاي مشخصي دارند، اين را ديگر او تعين ميكند و تو بايد با آن موافقت كني. در غير آن شيطان به شيوهي ديگر  و ابزار ديگر همان كاري  را ميكند كه غول. امروزه سانسور به مانند شيطان عمل ميكند، بهانه گير است.

با تو دوست ميشود و بعد با بهانهيي زبان بشر را ميبُرد. در فرجام بايد گفت که يکي از چالشهاي ديگر آزادي بيان عدم درک درست رسانهها از آزادي بيان ميباشد که موجب هرج و مرج در جامعه ميشود.

اما سوال اين است که آيا رسانههاي افغانستان در تحقق اين اصل جامعه مدني و اسلامي توانستهاند سهم و نقش موثر و فعال را داشته باشند؟ متاسفانه جواب منفي است، نه دولت توانسته و نه رسانهها. چه هر دو طرف يک سري از بي تفاوتيهايي را برخود راه دادهاند. و نميخواهم موضوع به درازا کشد که از حوصلهي اين نشريه و خوانندهي گران ارج برون افتد.


مروه احمدزی

دانشگاه رنا ©