من شناسنامهام را نميفروشم، من در بدل پول راي نميدهم، من به جبر راي نميدهم، من به گرايشها و سليقههاي خانوادهگي راي نميدهم و من به اساس سمت و سو راي نميدهم؛ بنابراين من به کسي راي ميدهم که ارزش فرستادن به لايههاي قدرت را داشته باشد.
افغانستان از معدود کشورهاي در حال گذار است؛ در حال گذار از جنگ. با آنکه در حال گذار بودن اين کشور منتقدهاي زيادي دارد و آنان باورمند نيستند که افغانستان در مرحله عبور از جنگ به سمت توسعه قرار دارد. حال فرض کنيم در حال گذار از جنگ به توسعه، در حال گذار از جنگ به جنگ و يا هم خوابيده در عمق جنگ؛ در همه حالات، اينجا در افغانستان انتخابات برگزار ميشود تا دموکراسي نهادينه شود. اما نقاط ضعف و قوت، خواستها و انتقادها، مشارکت و عدم مشارکت، نتايج و پيامدها در انتخابات اين کشور چگونه بوده و آيا يک انتخابات معياري و هدفمند بوده يا خير؟ پاسخ اين سوال فرصت تحليل ميطلبد اما نيمبند ميشود گفت که انتخاباتهاي افغانستان چالشزا بوده تا اينکه فرصتزا باشد. نويسنده در اين متن حرف و حديثهاي دارد در خصوص سومين دور انتخابات مجلس نمايندهگان افغانستان. اينجا تلاش شده است که با يک تحليل بيطرفانه به شهروندان و به خصوص به خوانندههاي گرامي نوشتهي حاضر، پيشنهاد نمايد که در انتخابات سهم فعال بگيرند، اما چگونه؟ راي بدهند اما براي کي؟ انتخابات به عنوان ارزندهترين مظهر حضور مردم در عرصه سياسي و عمدهترين مجراي تحقق حاکميت مردم، به شمار ميرود. در رژيمهاي مردم سالار حکومتها بر خاسته از اراده مردم اند و نيز پاسخگو در برابر مردم. يا ميشود گفت، انتخابات يکسري از عملياتهاي است که در جهت گزينش زعيم سياسي صورت ميگيرد. از اين نظر انتخابات به فنون گزينش و شيوههاي مختلف تعيين نمايندهگان است که توسط آن ميتوان اراده شهروندان را در شکلگيري نهادهاي سياسي و تعيين متصديان امور سياسي، دخيل کرد. اين مفهوم و چيستي انتخابات در دنياي امروزيست که همگان به آن باور دارند. با توجه به اين مبحث، ما در آستانه سومين انتخابات افغانستان قرار داريم، انتخابات مجلس نمايندهگان. مردم با وجود اوضاع نابسامان سياسي و اجتماعي، در انتخابات سال روان سهم خواهند گرفت. براي برگزاري اين پروسه ملي، از پيش از انتخابات، تا جريان انتخابات و بعد از انتخابات همه برنامه ريزيها صورت گرفته است و شهروندان آگاه و خردمدار اين کشور چشم به راه اند تا زمان تعيين شده برسد و با ريختن يک راي در تعيين سرنوشتشان سهيم شوند. بيست و پنج حمل سال روان روند نامنويسي براي سهمگيري در انتخابات آغاز شده بود و بيست و هشت ميزان همين سال روز برگزاري انتخابات در سراسر کشور. يک شهروند در روز راي دهي براي يک فرد مورد نظر خودش، حق دارد راي بدهد اما اين فرد بايد کي باشد و چگونه؟ آدمهاي زياد و گونهگون وارد مبارزات انتخاباتي ميشوند و واقعا براي يک شهروند دشوار است که شناسايي درست کند تا براي کي بايد راي بدهد. در اين حالت من اگر جاي هر شهروند اين کشور باشم معيارهاي تعيين ميکنم و در روز انتخابات با توجه به آن معيارها راي خواهم داد. يعني به هر گونه گرايشي پاسخ رد ميدهم و صرف براي ظرفيت مهر تاييد ميزنم و سرانجام راي ميدهم. وقتي به وابستگي و سليقهها نه گفتم پس به کسي راي ميدهم که شاخصهاي زير را داشته باشد در غير آن راي من جفاست و ستم، اعم براي خود و اعم براي ديگران. دانش حقوقي داشته باشد. ناآگاهي حقوقي زمينه بسياري از مشکلات را فراهم ميکند و بودش اين دانش سبب افزايش سطح آگاهيهاي حقوقي يک فرد در جامعه ميشود. از اينکه فلاسفه حقوق ميپرسند قانون چيست و آن بايد چه چيزي باشد؟ يعني وقتي يک فرد دانش تخصصي حقوقي داشته باشد و زماني چانهزني بر سر تصويب يک قانون ميتواند راحت و قوي استدلال کند. اگر اين دانش وجود نداشت، اينجاست که نمانيده مجلس نميتواند رسالتاش را درست بازي کند و ناگزير سکوت کند و اين سکوت بهانهي براي آفتزايي در جامعه شود. ظرفيت تحليل داشته باشد. کسي ميخواهد به مجلس راه پيدا کند بايد قدرت هضم ذهني خوبي داشته باشد. ذهن تحليلگر يک نياز جدي براي نماينده مجلس است که در صورت نياز، لايههاي پنهان و زيرين پديدهها را مورد سنجش قرار دهد. نماينده مجلس تنها کسي نيست که امتياز دريافت کند و کارهاي روزمرهگي انجام دهد، بل کسي است که در صورت ضرورت استدلال کند و منطق بيان داشته باشد. جرائت اخلاقي داشته باشد. نماينده مجلس نبايد جُبن و بزدل باشد، بل بايد کسي باشد که با جرائت بتواند ابراز نظر نمايد. با جرائت بتواند در رد و يا تاييد يک قانون عقيدهاش را دخيل کند. اگر جُبن بود و متملق، باز اراده مردم را تمثيل کرده نخواهد توانست و سرانجام قانون به گند کشيده ميشود و يا هم موجوديتاش در چنين نهاد سياسي قانون گذار، يک فاجعه است. توانايي حقخواهي و نمايندهگي از مردم را داشته باشد. نماينده مجلس، نماينده مردم و تمثيل کنندهي اراده آنان است. اگر نتواند داد خواهي کند و نيز نتواند حق مردم را بگيرد، اين حالت چالش بر انگيز است. چون نماينده از نشاني مردم است و بايد صداي آنان باشد و نيز حقخواهي از سوي آنان براي آنان. کسيکه چنين ظرفيت را ندارد، نميتواند نماينده مردم باشد. مردم يک منبع قدرت است و بايد نمايندهي داشته باشند که قوي و حق طلب خوبي باشد. صادق باشد. کسي سزاوار رفتن به مجلس است که صداقت سر فصل کارهايش را شکل بدهد. نماينده مجلس وقتي صادق نباشد، به محض راه پيدا کردن به مجلس دنبال سرمايه اندوزي و دنبال کارهاي ميگردد که سودمندي براي مردم نخواهد داشت. در چنين حالات کسي بايد به لايههاي قدرت دست پيدا کند که وجدان داشته باشد و صداقتاش واداراش نمايد تا آگاهانه و صادقانه براي مردم خدمات فراهم کند. از اينکه من مسوول سرنوشت فرداي خودم هستم، پس مکلفام که براي آيندهام فکر کنم و کسي را بر سرنوشتام بگمارم که سزاوار باشد؛ کسي باشد که از معيارهاي فوق برخوردار باشد. در روز انتخابات براي من هيچ چيز با ارزشتر از موارد ياد شده نيست. هر کس چنين شرايط را داشت من برايش راي خواهم دارد، ولو که از هر سمت و سو باشد. من شناسنامهام را نميفروشم، من در بدل پول راي نميدهم، من به جبر راي نميدهم، من به گرايشها و سليقههاي خانوادهگي راي نميدهم و من به اساس سمت و سو راي نميدهم؛ بنابراين من به کسي راي ميدهم که ارزش فرستادن به لايههاي قدرت را داشته باشد.
دانشگاه رنا ©