English دری پشتو

مجله ها

ماهانامه رنا

ذوالقرنين؛ کروش کبير يا اسکندر مقدوني!

content
2018-06-28

در روي زمين چهار شخص ملوک تمام زمين بوده که عبارت اند از حضرت سليمان(ع)، ذولقرنين، نمرود و بخت نصر؛ ذوالقرنين يکي ازشخصيت هاي مهم ودر عين حال گنگ ونامشخص قرآن‌کريم مي‌باشد.

اسم اين شخصيت سه با در سوره کهف قرآن‌کريم آمده، داستان ذوالقرنين در سوره کهف از آيت هشتادوسه الي نودوهفت ذکر گرديده که سبب نزول اين آيات را عبدالله پسر عباس چنين بيان نموده است: (زماني‌که توتعه‌هاي کفار مکه در مقابل پيامبر (ص) جواب نداد آن‌ها در پي توتئه جديد شدن، از ميان خويش نمايندي خود ابوجهل پسر هشام را نزد يهوديان فرستادند وبه آنها گفتند: از ميان ما مردي پديد آمده ودعوي پيغمري مي‌کند مي‌خواهيم بدانيم تا راستگو است يا دروغگو نزد ما کتاب آسماني نيست تا ازآن خبري جمع آوري کرده و بپرسيم تا راست يا دروغ او پديد آيد با شما تورات است اخبار ماضين جواب آن را به ما بگويد تا ما او را بپرسم، يهوديان گرد هم آمدند تورات را پيش روي خود بنهادند واز آن سه مسأله بيرون آوردند مسأله اول در تورات خداوند از فرشته‌ي نام برده است که نام آن است جبرائيل. از محمد (ص) در مورد اين فرشته بپرسيد اگر صفت کرد بدانيد پيامبر نيست و اگر گويد که است اما وصفش نکند بدانيد که او پيغمبر است دوم در مورد قصه اصحاب کهف و سوم در مورد رسيدن ذوالقرنين از مشرق تا مغرب وسد يأجوج ومأجوج وگفتند که اگر همچين است، جواب همچين دهد بدانيد که او پيغمبر است) کفار نزد حضرت محمد (ص) آمدند وگفتند اگر تو مثل موسي پيامبري و به مسايل که از کتاب موسي جمع آوري شده چنان جواب دهي که در آن کتاب ذکر گرديده ما دانيم که تو پيغمبري و به توايمان آوريم. همين بود که در مورد مسأله ذوالقرنين آيات پائين نازل شد؛ شرح داستان ذوالقرنين در قرآن کريم چنين بيان شده است ( وسوال مي‌کنند تورا از ذوالقرنين بگو خواهم خواند بر شما از حال وي خبري. ( 83 ) هر آيينه ما دسترس داديم او را در زمين و داديم او را از هر چيز ساماني(84) پي در پي سامان افتاد (85) تا آن که رسيد به محل فرورفتن آفتاب و يافت آن را که فرو مي‌رود در چشمه گل و لايي ويافت نزديک آن چشمه گروه‌ي را گفتيم اي ذوالقرنين! اختيار به دست تو است که عقوبت کني يا بگيري در ميان ايشان معامله نيکو(86). گفت: اما کسي که ستم کرد، پس عذاب خواهيم کرد او را، باز گردانيده شود به سوي پروردگار خويش، پس عذاب کند او را عذاب سخت( 8). اما آن‌که ايمان آورد وکار شايسته کرد پس او را حالت خودش است از روي پاداش و خواهيم گفت در باب او از مقدمه خويش سخن آساني.(88) باز در پي سامان افتاد.(89) تا وقتي که رسيد در محل بر آمدن آفتاب، يافت که آن بر مي‌آيد بر گروه‌ي که نساخته‌ايم براي ايشان اين طرف از آفتاب، هيچ پرده. (90) چنين بود قصه وهر آيينه در گرفته‌ايم به آنچه نزديک وي بود از روي خبرداري.(91) باز در پي سامان افتاد.(92) تا وقت که رسيد در ميان سدين، يافت جانب سدين گروه را که نزديک نيستند از آن که بفهمند سخني.(93) گفتند: اي ذوالقرنين! هر آيينه يأجوج و مأجوج فساد کننده گان اند در زمين، پس آيا مقرر کنيم براي تو باجي به شرط آنکه بسازي در ميان ما و ايشان سدي.(94) گفت آنچه دسترس داده است مرا در آن پروردگار من، بهتر است پس مدد کنيد به زور بازوتا بسازيم ميان شما و ايشان حجابي محکم. (95) بياريد پيش من پاره‌هاي آهن تا وقتکه برابر ساخت مابين آن دو کوه، گفت: آتش بدميد، تا آنکه آتش ساخت آن آهن را. گفت: بيآريد پيش من تا بريزم بالاي اين رويين گداخته را. (96) پس نتوانستند يأجوج و مأجوج که بالا روند بر آن و نتوانستند او را سوراخ کردن) (97).  مبهم بودن شخصيت ذوالقرنين در قرآن کريم سبب اختلاف نظر ميان مفسران در اين که ذوالقرنين کيست وچرا به اين اسم نام گذاري شده؟ گرديده است. مفسران قديمي بيشر توجه خود را به وجه نامگذاري وي معطوف داشته اند چنانچه نعمت الله جزايري در کتاب((قصص الانبيا )) چنين بيان نمود(مفسران دور نخست کمتر در تعين مصداق ذوالقرنين کوشيده اند وبعضاً وي را يک شخصيت غير تاريخي قلمداد کرده اند وبيشتر همت خود را صرف وجه نام‌گذاري آن کرده ان). در مورد وجه نام‌گزاري ذوالقرنين نيزنظرهاي مختلف از طرف مفسران بيان شده است: اول تعداد مفسران بدين باور اند چون ذوالقرنين به اندازه دو قرن زندگي نموده وعمر طولاني داشته بدين سبب به اين نام مسما گرديد. دوم: چون وي در دو طرف کلاه‌ي خود شاخک‌ها داشت بدين منظور به اين نام، ناميده شد. دکتر مصطفي خرمدل در کتاب تفسير نور در باب وجه تسميه‌ي ذوالقرنين چنين تبين نموده (شايد اين باشد که مشرق ومغرب جهان آن روز را تسخير نمود وعرب‌ها وي را ((قرين الشمس)) يعني دو شاخ خورشيد مي‌گويند يا بدين علت بوده است کلاه‌خودي بر سر نهاده است که دو شاخک داشته است). برعلاوه مفسران مقدم مفسران معاصر در مورد شخصيت وي نيز جوابات احتمالي ارايه نموده اند که به سبب بعضي مشترکات، وي را با برخي از شخصيت‌هاي تاريخي منثوب نمودند. نظريه اول: ذوالقرنين همان اسکندر مقدوني است، که اين نظريه را مفسران چون طبري، بيضاوي ...پذيرفته اند. چنانچه بلعمي در ترجمه کتاب ((تاريخ طبري)) مي‌گويد: (و اين اسکندر را از بهر آن ذوالقرنين خواندند که از اين قرن تا آن قرن رسيد وقرن بتازي بود وگوشه‌هاي جهان را قرن خوانند وهر دو را قرنين خوانند ويکي گوشه جهان آنجا است که آفتاب برآيد ويکي گوشه آنجا که فروشود وهر يک را قرن خوانند و هر دو را قرنين خوانند واو به هر دو گوشه رسيده بود هم به مشرق وهم به مغرب از بهر آن او را ذوالقرنين لقب کردند وخداي عزوجل فرمود (( ويسألونک عن ذي القرنينِ قُل سألتو عليکم مِّنهُ ذکراً)) [کهف83] و در جاي ديگر فرموده است: ((حتي اذا بلغ مغرب الشمس..)) [کهف86] و ((حتي إِذا بلغ بينَ السَّدَّينِ وجد من...)) [کهف93].) و همچنان ابن سينا در کتاب شفا مي‌نويسد (ارسطو معلم اسکندر بوده که وي در قرآن به نام ذوالقرنين آمده است) (اعلام قرآن -خزائيلي) نظريه‌ي دوم: اما برخي ديگر از مفسران بدين باور اند که ذوالقرنين، يکي از شاهان يمن است چنانچه ابوريحان البيروني ذوالقرنين را يکي از شاهان يمن مي‌داند با توجه به اسم‌هاي شاهان يمن مانند ذي‌يزن و ذوالقهدان حدس مي‌زند که ذوالقرنين نيزيکي از شاهان يمن است چون در اول اسم پادشاه‌هاي يمن به ذو آغاز شده است واسم ذوالقرنين نيز با ذو آغاز گرديد. نظريه سوم اينکه ذوالقرنين همان کورش کبير است. اين نظريه را مفسران چون اعلامه طباطبائي قبول نموده اند. اين نظريه را اولين بار فرد بنام ((سرسيداحمد خان هندي)) مطرح کرد؛ اما ابوکلام، بنا بر يافته‌هاي سراحمد حوادث مهم زندگي کورش را با آيات قرآن مقايسه نموده به سه نيتجه رسيد: اول حمله کروش به ليدي را به حمله ذوالقرنين به مغرب تطبيق کرده، دوم آفتابي که به چشمه گل آلود غروب مي‌کند را رسيدن درياي اژه سوم مقصد از قوم يأجوج ومأجوج را قوم مغل دانسته است. دکتر مصطفي خرمدل در کتاب ((تفسير نور)) نيز در مورد اين سه نظريه چنين نگاشته است (ذوالقرنين را اسکندر مقدوني، کروش کبيرو شاه از شاهان يمن که تبابعه ناميده مي‌شد مي‌دانند).
 


فردينا ظفري - دانشجوي حقوق وعلوم سياسي

دانشگاه رنا ©